Quantcast
Channel: واحد خواهران –مجاهدت
Viewing all articles
Browse latest Browse all 11

از راهیان برگشتیم اما…………

$
0
0

سلام رفقا

از راهیان برگشتیم امادل ها شلمچه میخواد،نهر خین میخواهد،استخوان های درپارچه پیچانده شده ی محمودوند رامیخواهد

یادش بخیر هفته پیش پنج شنبه مثل امروز صبح اولین یادمان  اردوی راهیانمان هم رقم خورد،

فتح المبین ،یادم می آید تانماز ظهر درآن جاماندیم ،بعد آن راهی فکه شدیم آری فکه!  به قول گفتنی:

اینجا فــــــکـــهاست…
وقتی پاهات رو روی رملهای فــــــــکه میزاری…
انگاری پا رو بال فرشــته ها گذاشتی

خبرنداشتم قراره دلامون  روتو رمل های فکه جابزارریمو برگردیم،حاج آقا اسدی روحانی کاروان همون جابود که خبردادقراره سه تا از ماها رو امام حسین دعوت کنه پیش خودش کربلا از فکه به بعد بچه ها حا ل وهوای کربلایی پیداکرده بودند

قطره های باران داشت شروع میشد که هنوز از فکه سیرنشده حرکت کردیم به سمت هویزه ،قرار بود شب اونجا اسکان داشته یاشیم شب هویزه موندن عالمی داره که اصلا قابل وصف نیست یادش به خیر بعد نماز تومحوطه هویزه توهوای دل نشینش خادمای شهدا اردومون سفره شام روپهن کردند وهمون جا صرف کردیم.

صبح اون روز یادم هست که باصدای اذان وخادما بیدارشدیم قراربود ساعت شش بریم به سمت طلائیه همه سراشون رومیبردند پشت پنجره اتوبوس تا گنبد طلایی یادمان روببینندحتی اونایی که تابه حال نیومده بودند هم دنبال گنبد میگشتند،یادش به خیر حاج آقا غفاری رزمنده وراوی جنگ وقتی رسیدیم دلمونو برد به بیست وچندسال پیش ،دلت آتیش میگیره وقتی پرپرشدن دوستانش جلوی چشماش روتعریف میکرد،بعد از روایت راوی رفتیم نماز وزیارت قراربود رأس ساعت ۱۰ وربع همه جلو یادمان باشند که حرکت کنیم به طرف نهر خین

قرار شد بعد نهر خین بریم به طرف سرزمین عشق یعنی شلمچه ،حقیقت داره که خاکش آدم روبه  سجده درمیاره ،انگار آدم از قبل با این خاک انس داشته  بعضی از دانشجو ها نیومده به خاک افتادن

زیاد صحبت نکنم رفقا،راوی شروع کرد به روایتگری وبچه ها که دلاشون حسینی شده بود پرواز کردند  به سمت کربلا

بعد شلمچه چندتا از دانشجویان کرامتی از شهدا دیده بودند که تاچند ساعت بچه ها سکوت اختیار کرده بودند،عادت شلمچه است که بعد از زیارتش آدم رو وادار به سکوت میکنه ،اونم چه سکوتی!

فردای اون روز رفتیم اروند

مدد می گیرم از صاحب مرغابیان که اروند نشانگر شجاعت غواصان است، چه خوب گفت که غواصان مرغابی های خدا هستند تعریف میکردند برایمان:

وقتی در ظلمات شب به اروند چشم دوخته بودم ترس تمام وجودم را دربرگرفت، خود را کمی عقب کشیدم…آری “خود” “را” “کمی”عقب کشیدم

با خود گفتم دیدی که چه قدر میان ادعا و عمل فاصله است ؟آری فاصله است و با ادعا و سخن بسیار فرق دارد

اروند بودکه دفترچه هایی که از طرف شهدا دانشجو ها رو بیمه کرده بودندبه دست حاج آقا اسدی هدیه داده شد ،همه از داشتن یک دفترچه بیمه که متعلق به شهداست خوش حال بودند ،نماز رو اقامه کردیم

ورفتیم به طرف استخوان های درپارچه پیچانده شده محمودوند،آنقدر دانشجویان اشک ریخته بودند که دیگر نای راه رفتن نداشتند.

۱۲ شب بود که رسیدیم اردوگاه شهید زین الدین ،بچه ها خسته بودند اما نمیخواستند شب ،صبح شود تمام دل خوشی شان این بود که فردا دو کوهه را داریم .برخی خوابیدند ونماز صبح بیدار شدند برخی شب را نخوابیدند ومحوطه اردوگاه به نجوا کردن پرداختند،صبح روز یکشنبه رفتیم به سوی آخرین یادمان اردوی سال ۹۳ دانشگاه سمنان

لحظه ای فراموش نشدنی برای کربلایی ها در حسینیه نزدیک به گردان تخریب پادگان دوکوهه،صدای حاج حسن باخرد راوی سالهای گذشته دانشگاه سمنان هم از طریق تماس تلفنی با کاروان همراه بودآن روزفقط روضه کم داشتیم که حاج حسن با نوای دل نشینش دل هایمان را برد کربلا،از بین ۱۷۰ نفر دل سوخته ارباب سه نفر را طلبید

آری !زندگی به این حالت مستانه بس است

حال که از این سفر نورانی برگشتم چگونه هستم؟ ایا همانوطوری هستم که در میان شهدای هویزه با خود عهد بستم یا دوباره قلاده شیطانی را در گردن  خود انداختم و خود را مطیع شیطان کرده ام؟

نخیر!(ان شالله)

با یاری حضرت حق با چتر ابلیس برای خود سایه ای نمی خرم، می خواهم با بال فرشتگان برای خود سایبانی بسازم.

نویسنده :جمعی از جاماندگان دعوت آسمانی شهدا

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 11

Trending Articles